فرزند دوم و آخر
فرزند دوم
این فرزندان هرگز موضع قدرتمندی ک یک زمانی فرزندان اول اشغال کرده بودند تجربه نمی کنند. حتی با ورود فرزند دیگری ب خانواده آنها احساس عزلی ک فرزندان اول احساس کردند ، متحمل نمی شوند.و همچنین والدین نیز در مورد رفتار خودشان کمتر نگران هستند چون فرزند دوم آن تازگی فرزند اول را ندارد و با آرامش بیشتری ب فرزند دوم رسیدگی می کنند.
فرزند دوم همیشه سرمشقی از رفتار فرزند اول ب عنوان الگو،تهدید،یا منبع رقابت،در اختیار دارد.خود آدلر فرزند دوم بود و یک عمر رابطه ی رقابت جویانه با برادرش زیگموند داشت.(قابل ذکر است ک نظریه ی بیشتر روانکاوان از زندگی شخصی خودشان نشات می گیرد.)
رقابت با فرزند اول امکان پیشرفت را برای فرزند دوم فراهم می آورد.و این هدف باعث رشد زبان و حرکتی در فرزند دوم می شود.
فرزند آخر:
ین فرزندان با ضربه عزل فرزندی دیگر روبه رو نخواهند شد و اغلب عزیز دردانه ی خانواده می شوند، این فرزندان اغلب با سرعت زیادی رشد می کنند و معمولا این فرزندان در بزرگسالی دست ب هرکاری بزنند موفقیت زیادی کسب می کنند.
الته عکس آن نیز می تواند اتفاق بیافتد و آن زمانی اتفاق می افتد ک این فرزندان بیش از حد نازپروده باشند و ب این باور برسند ک نیازی ندارند خودشان چیزی یاد بگیرند. و ممکن است وقتی بزرگسال می شوند درماندگی و وابستگی خود را حفظ کنند!(ضربه ای ک والدین می توانند ب فرزندان خود بزنند بدون اینکه از نتایج بسیار زیان بار آن خبر داشته باشند و از خودشان تصور بهترین پدر و مادر را داشته باشند بخاطر رفع همه نیاز های کودک)